جدول جو
جدول جو

معنی بزرگ شمردن - جستجوی لغت در جدول جو

بزرگ شمردن
(مُ)
تعظیم. استعظام. (یادداشت بخط دهخدا). بزرگ داشتن. احترام گذاشتن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ زُ مَ)
بزرگی. عظمت. سروری. باعظمت بودن:
اندر بلای سخت پدید آید
فضل و بزرگمردی و سالاری.
رودکی
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَ مَ)
بالیدن. (یادداشت بخط دهخدا). عظم. عظامه. (منتهی الارب). استعظام. (تاج المصادر بیهقی). کباره. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). از درجات خردی گذشتن و به کلانی رسیدن. از سنین کودکی بالیدن و بزاد برآمدن:
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود.
(گلستان).
لغت نامه دهخدا
اکبار. (المصادر زوزنی). عظیم شمردن. عظیم و مهم جلوه کردن: چون خبر به عمرو (لیث) رسید آن (شکست لشکریان وی) او را بزرگ آمد و دولت دیرینه گشته... (تاریخ سیستان).
به کتّابش آن روز سابق نبرد
بزرگ آمدش طاعت از طفل خرد.
(بوستان).
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ لَ)
تعزیز. تعظیم. تمجید. (منتهی الارب). تفضیل. تبجیل. (یادداشت بخط دهخدا). احترام کردن. عزیز داشتن:
ز بس که اهل هنر را بزرگ کرد و نواخت
بسی نماند که هر ناقصی کند کامل.
سعدی، شخص بزرگ و باعظمت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عظیم شدن کلان شدن، فراخ گردیدن وسیع شدن، عظیم الجثه گردیدن، توانا شدن قوی شدن، با شا ن و شوکت شدن، رئیس شدن سرور گردیدن، بالغ شدن بحد رشد رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بارآوردن، پرورش دادن، پروراندن، تربیت کردن، تروخشک کردن، مراقبت کردن، آگراندیسمان کردن، مبالغه کردن، مهم جلوه دادن، اغراق کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رشد کردن، نمو کردن، بالغ شدن، برومند شدن، رشید شدن، تنومند شدن، جسیم شدن، گنده شدن
متضاد: کوچک شدن، چاق شدن، فربه شدن
متضاد: لاغر شدن، ستبر شدن، ضخیم شدن، کلفت شدن، عظیم شدن، گسترده شدن، وسیع شدن، پرتوان شدن، توانا شدن
متضاد: نات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
تكبيرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
Enlarge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
agrandir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
ingrandire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
بڑھانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
увеличивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
vergrößern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
збільшувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
powiększać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
放大
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
ampliar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
kupanua
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
সম্প্রসারণ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
ampliar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
büyütmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
확대하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
拡大する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
बड़ा करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
memperbesar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
ขยาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
vergroten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بزرگ کردن
تصویر بزرگ کردن
להגדיל
دیکشنری فارسی به عبری